وحى و هرمنوتيك(1)

پدیدآورعلیرضا قائمی‌‎نیا

نشریهپگاه حوزه

شماره نشریه73

تاریخ انتشار1388/01/28

منبع مقاله

share 529 بازدید
وحى و هرمنوتيك(1)

عليرضا قائمى‏نيا

سنخ‏شناسى ماهيت وحى

نگاهى به نظريات موجود در باب سرشت وحى

در باب سرشت وحى، سه برداشت و ديدگاه متفاوت در كار است; هر چند اين سه ديدگاه به طور همزمان مطرح نبوده‏اند: يك برداشت در قرون وسطا مطرح بوده و امروز هم طرفدارانى دارد و آن ديدگاه گزاره‏اى است. متكلمان مسيحى قرون وسطا اين ديدگاه را نسبت‏به وحى داشتند بنابر اين ديدگاه، وحى مجموعه‏اى از گزاره‏ها است كه به پيامبر القا شده است. برداشت دوم در الهيات ليبرال شكل گرفت. متكلمان ليبرال وحى را نوعى تجربه دانسته‏اند، لذا ديدگاه تجربه دينى از وحى نام گرفت. در قرن بيستم، برداشت ديگرى از وحى صورت گرفت كه مى‏توان آن را «ديدگاه افعال گفتارى‏» از وحى ناميد. بر طبق اين برداشت وحى به اين معنا است كه خدا افعالى گفتارى را انجام داده است.

1. ديدگاه گزاره‏اى (1)

بر طبق قديمى‏ترين ديدگاه كه در مورد سرشت وحى وجود دارد وحى گونه‏اى انتقال اطلاعات است. خدا حقايقى را به پيامبر انتقال مى‏دهد و مجموعه اين حقايق، اساس وحى را تشكيل مى‏دهند. اين برداشت از وحى «ديدگاه گزاره‏اى‏» نام گرفته است.
انتقال اطلاعاتى مذكور در اثر گونه‏اى ارتباط ميان پيامبر و خدا صورت مى‏گيرد. پيامبر، قدرت ويژه‏اى دارد كه در پرتو آن، اطلاعاتى را كه خدا به او عرضه مى‏دارد، مى‏فهمد و سپس آنها را در اختيار ديگران قرار مى‏دهد. خدا به واسطه وحى ارتباطى با بشر برقرار كرده و پيامى به او داده است. اين پيام يا حقايق از سنخ گزاره‏ها است; يعنى مجموعه‏هايى از آموزه‏ها كه به صورت گزاره‏هايى تقرير شده‏اند.

مفهوم گزاره

واژه كليدى اين ديدگاه، «گزاره‏» (2) است. گزاره به چه معنايى است؟ و وحى خدا به چه معنايى گزاره‏اى است؟ در منطق گزاره به جمله‏اى مى‏گويند كه صدق و كذب بردار است. مثلا جمله «باران مى‏بارد» ممكن است راست‏يا دروغ باشد، ولى در وحى گزاره‏اى، اين معنا از گزاره مراد نيست. چرا كه ممكن است‏حقايق وحيانى وقتى در قالب زبان خاصى در مى‏آيد، جملات آن صدق و كذب بردار نباشند. گزاره‏هاى منطقى ويژگى ديگرى نيز دارند: چند جمله از زبان‏هاى متفاوت ممكن است‏بر يك گزاره دلالت داشته باشند. مثلا جملاتى از زبان‏هاى گوناگون دنيا كه مفيد اين معنا نيستند كه «برف سفيد است‏» بر يك گزاره دلالت دارند. آن گزاره در قالب هيچ يك از اين زبان‏ها نيست و لباس هيچ يك از آن‏ها را بر تن ندارد. به عبارت ديگر، گزاره به اصطلاح منطقى، الزاما به صورت زبان طبيعى خاصى نيست و به تعبير كلى‏تر، گزاره‏ها از زبان‏هاى طبيعى استقلال دارند. زبان‏هاى طبيعى زبان‏هايى هستند كه انسان‏ها با آن‏ها تكلم مى‏كنند. گزاره‏ها مشروط به اين نيستند كه حتما به صورت زبان طبيعى خاصى باشند; هر چند وقتى گزاره‏ها را براى ديگران نقل مى‏كنيم، معمولا در قالب زبان خاص است.
در ديدگاه گزاره‏اى، حقايق وحيانى به اين معنا گزاره‏اند كه زبان‏هاى طبيعى استقلال دارند. حقايقى را كه خدا يا فرشته وحى بر قلب پيامبر القا مى‏كند، صورت زبان خاصى ندارد. اين حقايق اطلاعاتى محض‏اند و پيامبر به آن‏ها لباس زبان خاص را مى‏پوشاند. حقايق گزاره‏اى براى ما امور آشنايى هستند. ما وقتى با اشاره مطلبى را به ديگران مى‏فهمانيم، حقايق را به آن‏ها القا مى‏كنيم. اين حقايق در قالب زبان طبيعى خاصى نيستند. از اين گذشته، ممكن است از طريق نمادها و يا علائمى، حقايق گزاره‏اى را به ديگران انتقال دهيم. علائم راهنمايى چنين كاركردى دارند; يعنى گزاره‏هايى را به معناى مذكور به ديگران انتقال مى‏دهند. راه‏هاى بسيارى غير از موارد فوق، براى القاى حقايق گزاره‏اى وجود دارد; مثلا، با استفاده از روش‏هاى فراروان‏شناختى مى‏توان حقايق گزاره‏اى را به ديگران انتقال داد. تله‏پاتى، يكى از اين راه‏ها است.

تقسيم گيلبرت رايل

در وحى گزاره‏اى، خدا وحى فرستاده است، به اين معنا است كه خدا حقايقى را بر پيامبر (ص) اعلام كرده است. يكى از فلاسفه تحليلى به نام گيلبرت رايل (3) افعال را به دو دسته تقسيم مى‏كند: افعال حاكى از توفيق و افعال حاكى از كار.
افعال حاكى از توفيق، (4) نشان مى‏دهد كه فاعل فعل به هدفى خاص دست نيافته است; مثلا وقتى مى‏گوييم «زيد در مسابقه دو برنده شد» غها «برنده شد» فعلى حاكى از توفيق است و نشان مى‏دهد كه زيد به هدفى خاص دست‏يافته است. در مقابل، افعال حاكى از كار (5) نشان مى‏دهد كه فاعل كارى خاص را انجام مى‏دهد، يا داده است. اگر در مثال گذشته بگوييم: «زيد ميدان مسابقه را دويد» فعل «دويد» تنها نشان مى‏دهد كه زيد كار دويدن را انجام داده است، ولى نشان نمى‏دهد كه او در نيل رسيدن به هدفى، مانند بردن مسابقه، نيز توفيق داشته است. (6)
وحى گزاره‏اى فعلى حاكى از توفيق است. وقتى مى‏گوييم «خدا بر پيامبر وحى كرد» به اين معنا است كه: «خداوند گزاره الف را بر پيامبر وحى كرد» و اين فعل بيان مى‏دارد كه ارتباطى ميان خداوند و پيامبر، به منظور انتقال گزاره‏اى تحقق يافته است. ممكن است تحقق اين ارتباط به شيوه‏هاى گوناگونى صورت گرفته باشد، ولى به هر حال اين منظور تحقق يافته است. (7)

اركان وحى گزاره‏اى

براى اين كه ببينيم وحى گزاره‏اى بر چه اركانى تكيه دارد مى‏توانيم كار خود را از بررسى گفت‏وگو و ارتباط زبانى آغاز كنيم. ما وقتى با همنوعان خود ارتباط زبانى برقرار مى‏كنيم، شش ركن در اين ارتباط در كارند: گوينده‏اى با مخاطبى خاص ارتباط زبانى برقرار مى‏كند و در اين ارتباط، پيامى را به او انتقال مى‏دهد. اولا اين انتقال پيام در بستر و زمينه خاص صورت مى‏گيرد; ثانيا گوينده و مخاطب، تماس و مواجهه‏اى دارند، مثلا در ميان انسان‏ها، اين ارتباط با ديدن و شنيدن همراه است; ثانيا اين انتقال پيام به كمك نمادهايى صورت مى‏گيرد. اين نمادها غالبا از زبانى خاص‏اند. بنابراين ارتباط زبانى شش ركن دارد: گوينده، مخاطب، پيام، مواجهه، زمينه و نمادها.
در وحى گزاره‏اى سه ركن در كار است كه عبارتند از: فرستنده، گيرنده، پيام.
در وحى گزاره‏اى فرستنده خدا (و يا فرشته وحى) است. در مقابل، گيرنده وحى پيامبر است. در عمل وحى، پيامبر پيامى را از خداوند دريافت مى‏كند. دريافت اين پيام در پرتو مواجهه‏اى صورت مى‏گيرد كه پيامبر با خداوند يا بر فرشته وحى دارد. اين مواجهه، تجربه‏اى دينى است و چون با دريافت پيامى همراه است، اصطلاحا آن را «تجربه وحيانى‏» مى‏ناميم. بنابراين، تجربه وحيانى، تجربه‏اى است كه پيامبر به هنگام دريافت وحى دارد. انتقال پيام مذكور در بستر و زمينه خاصى صورت مى‏گيرد كه زمينه وحى نام دارد. تجربه وحيانى و زمينه وحى، امورى همراه با وحى‏اند.
در وحى گزاره‏اى مخاطبى در كار نيست; زيرا مخاطب در ارتباط زبانى وجود دارد. بنابراين، مخاطب هنگامى پيدا مى‏شود كه پيامبر وحى را در قالب زبانى خاص درمى‏آورد، و قبل از اين كه وحى صورت زبانى به خود بگيرد، تنها بالقوه مخاطب دارد. البته پيامبر واسطه است و اين پيام را بايد به ديگران برساند; از اين رو و به بيان دقيق‏تر، واسطه و گيرنده اصلى، پيام او است.

تفاوت تجارب وحيانى و نبوى و وحى گزاره‏اى

ميان تجارب وحيانى نبوى و وحى گزاره‏اى بايد فرق بگذاريم. تجارب وحيانى، تجاربى است كه پيامبر همراه با دريافت وحى دارد. مجموع تجارب دينى پيامبر (ص) در طول زندگانى ايشان، غير از تجارب وحيانى، تجارب نبوى‏اند. وحى گزاره‏اى با هر دو تفاوت دارد. تجارب وحيانى خود وحى نيستند، بلكه همراه با وحى تحقق مى‏يابند. وحى حقايقى است كه به صورت گزاره القا مى‏شود و همراه با اين القاى حقايق، پيامبر مواجهه‏اى دارد كه تجربه وحيانى است. حقايقى هم كه به صورت گزاره‏اى وحى مى‏شود، همان پيام وحى است.

2. ديدگاه تجربه دينى (8)

طبق ديدگاه ديگر، وحى گونه‏اى تجربه دينى است. طرفداران اين ديدگاه با مواجهه پيامبر با خدا تاكيد مى‏ورزند و سرشت وحى را همين مواجهه مى‏دانند. در اين ديدگاه، وحى به اين معنا نيست كه خدا پيامى را بر پيامبر القا كرده است. بلكه بدين معناست كه پيامبر مواجهه‏اى با خدا داشته است و از اين مواجهه تفسير دارد. آنچه ما به عنوان «پيام وحى‏» مى‏شناسيم، در واقع تفسير پيامبر و ترجمان او از تجربه‏اش است. همچنين، ميان خدا و پيامبر، جملاتى رد و بدل نشده است. خود تجربه، فارغ از زبان است و پيامبر در قالب زبان، تفسير خودش را به ديگران انتقال مى‏دهد.

اركان وحى تجربى

در ديدگاه تجربه دينى، وحى را چگونه بايد تصور كرد؟ ديدگاه تجربه دينى، فعل وحى صرفا حاكى از كار است; چرا كه جمله «فعل وحى، حاكى از توفيق است‏» به اين معنا است كه: «پيامبر خدا را تجربه كرد» يا به نحو دقيق‏تر، «پيامبر مواجهه وحيانى با خدا داشت‏». اين گونه جملات صرفا كار پيامبر را نشان مى‏دهند. اين وحى را وحى تجربه مى‏ناميم. وحى تجربه - يعنى وحى در اين ديدگاه - به سه ركن تكيه ميزند: خدا، پيامبر، تجربه وحيانى. پيامبر با خدا مواجهه‏اى دارد و خدا در تجربه او ظاهر گشته است. وحى در اين برداشت، همين تجربه وحيانى است. گزاره‏هايى كه پيامبر به عنوان پيام وحى به ديگران ارائه مى‏دهد ترجمه وحيانى او و تفاسيرش از آن هستند; چيزهايى كه مستقيما در تجربه رد و بدل شده‏اند.

دو معناى شخصى بودن تجربه وحيانى

وحى به دو معنا تجربه‏اى شخصى است: اولا تنها خود پيامبر و نه كس ديگرى حق دارد تجربه‏اش را توصيف كند. شخصى و خصوصى بودن، ويژگى تمام تجارب دينى است و به وحى اختصاص ندارد. ثانيا تنها خود پيامبر و نه كسى ديگر، اين تجربه را مى‏تواند داشته باشد. ديگران نمى‏توانند چنين تجربه‏اى داشته باشند. تجربه وحيانى تجربه‏اى است كه فقط پيامبر دارد، نه ديگران. اين تجربه در ارتباط خاصى وجود دارد كه خدا با برخى از انسان‏ها داشته است و اين انسان‏ها را ما با عنوان پيامبر مى‏شناسيم. نادر بودن پديده وحى، به همين معنا است كه تنها پيامبران مى‏توانند چنين تجربه‏اى داشته باشند.
شخصى و خصوصى بودن تجربه وحيانى را بايد هم در ديدگاه گزاره‏اى و هم در ديدگاه تجربه دينى ملحوظ داشت. وحى را چه مجموعه‏اى از گزاره‏ها بدانيم و از چه سنخ تجارب دينى بدانيم، به هر دو معنا خصوصى‏اند. تفاوت دو ديدگاه در اين است كه در ديدگاه گزاره‏اى وحى به معناى دريافت پيام است. در اين دريافت، وحى با تجارب وحيانى همراه است و در ديدگاه تجربه دينى، وحى خود اين تجارب است، نه دريافت پيام و مجموعه‏اى از گزاره‏ها. از اين رو، تجارب وحيانى با ديگر تجارب دينى تفاوت اساسى دارند. چرا كه ديگر تجارب خصوصى به معناى دوم نيستند.
ديدگاه گزاره‏اى، قديمى‏ترين و رايج‏ترين ديدگاه وحى است كه در تاريخ اديان وحيانى در كار بوده است و ريشه در متون دينى دارد. به عبارت ديگر از متون اصلى اديان وحيانى چنين به دست مى‏آيد كه وحى گونه‏اى ارتباط انتقال حقايق است كه ميان خدا و پيامبر صورت مى‏گيرد. متون ديگر براى جنبه انتقال حقايق پاى مى‏فشارند و حالات روحى و تجارب درونى پيامبران به هنگام انتقال حقايق در آن‏ها چندان نقشى ندارد و اگر هم در آن‏ها سخنى از برخى حالات و تجارب پيامبران رفته است، نه از اين باب بوده است كه انتقال حقايق را در حاشيه ارتباط وحيانى قرار دهند و بر اين تجارب تاكيد بورزند. به عنوان مثال، اگر از حالات حضرت موسى (ع) و خوف او در مقام وحى در برخى از متون دينى سخن رفته است، نه بدين خاطر است كه گزاره‏اى بودن وحى نفى شود، بلكه اشاره به اين حالات، به خاطر علل ديگرى صورت گرفته است.

طرح ديدگاه تجربه دينى در الهيات ليبرال

ديدگاه تجربه دينى، فقط در دوره مدرن مطرح شده است. البته ديدگاه گزاره‏اى هم در دوره مدرن طرفداران بسيارى دارد; اما از لحاظ تاريخى، ديدگاه تجربه دينى در دوره متاخر مطرح شده است. از اين گذشته، اين برداشت در دوره مدرن در ميان عالمان الهيات مسيحى، براى نخستين بار مطرح شده است. بنابر عوامل و دلايل خاصى، برخى از عالمان الهيات مسيحى به گرايش خاصى تعلق خاطر داشتند.
در ميان متكلمان مسيحى، بيشتر متكلمانى كه به الهيات ليبرال (9) گرايش داشتند، وحى را گونه‏اى تجربه دانستند. آن‏ها گفتند وحى را بايد در درون انسان و تجربه دينى‏اش جستجو كرد. كتاب مقدس و خصوصا عهد جديد در حقيقت، گزارش تجارب دينى دينداران است. نظر رسمى كليسا اين بود كه وحى خدا، گونه‏اى انتقال حقايق به انسان است. الهيات ليبرال در مقابل، بر اين نظر تاكيد داشت كه وحى انتقال حقايق الهى نيست، بلكه گونه‏اى تجربه است. آن‏ها گاهى در مقابل كليسا مى‏گفتند كه خدا خودش را به جاى كلمه در عمل ظاهر مى‏سازد و يا گاهى مى‏گفتند مسيحيت مجموعه‏اى از آموزه‏ها نيست، بلكه شيوه‏اى از زندگى است. مراد آن‏ها از تعابيرى از اين قبيل، اين بود كه وحى مسيحى سرشت گزاره‏اى ندارد، بلكه گونه‏اى تجربه است. (10)
ادامه دارد.

پی نوشت ها:

1. Propositional View.
2. Proposition.
3. Gilbert Ryle.
4. Achievement Verbs.
5. Task Verbs.
6. Ryle Gilbert, The concept of Mind, pp. 143-153.
7. Davis Charles, Religion and the maaking of society, pp. 96-97.
8. The Religious Experience View.
9. : Liberal Theology هوردرن ويليام، راهنماى الهيات پروتستان صص 63 - 93.
10. Berkohf Louis, systematic theology, p. 121.

مقالات مشابه

آسيب شناسي ديدگاه يوري روبين در مورد «اصالت وحي»

نام نشریهقرآن‌پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهحسن رضایی هفتادر, مهدی همتیان

الميزان و تحليل وحي

نام نشریهمعرفت کلامی

نام نویسندهمصطفی کریمی

درجات معنای واژه ها در قرآن کریم با رویکرد به مفهوم واژه «وحی»

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهحسن نقی‌زاده, سهیلا پیروزفر, ندا خداشناس فیروزآبادی

بررسی کارکرد تذکری وحی

نام نشریهثقلین

نام نویسندهرضا برنجکار, مهدی نصرتیان اهور

گفت وگوهاي توحيدي خداوند با پيامبران

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهحمیدرضا بصیری, نادیا تبریز

چگونگی وحی نبوت از دیدگاه قرآن و روایات

نام نشریهکلام اسلامی

نام نویسندهعلی ربانی گلپایگانی