در باب سرشت وحى، سه برداشت و ديدگاه متفاوت در كار است; هر چند اين سه ديدگاه به طور همزمان مطرح نبودهاند: يك برداشت در قرون وسطا مطرح بوده و امروز هم طرفدارانى دارد و آن ديدگاه گزارهاى است. متكلمان مسيحى قرون وسطا اين ديدگاه را نسبتبه وحى داشتند بنابر اين ديدگاه، وحى مجموعهاى از گزارهها است كه به پيامبر القا شده است. برداشت دوم در الهيات ليبرال شكل گرفت. متكلمان ليبرال وحى را نوعى تجربه دانستهاند، لذا ديدگاه تجربه دينى از وحى نام گرفت. در قرن بيستم، برداشت ديگرى از وحى صورت گرفت كه مىتوان آن را «ديدگاه افعال گفتارى» از وحى ناميد. بر طبق اين برداشت وحى به اين معنا است كه خدا افعالى گفتارى را انجام داده است.
بر طبق قديمىترين ديدگاه كه در مورد سرشت وحى وجود دارد وحى گونهاى انتقال اطلاعات است. خدا حقايقى را به پيامبر انتقال مىدهد و مجموعه اين حقايق، اساس وحى را تشكيل مىدهند. اين برداشت از وحى «ديدگاه گزارهاى» نام گرفته است.
انتقال اطلاعاتى مذكور در اثر گونهاى ارتباط ميان پيامبر و خدا صورت مىگيرد. پيامبر، قدرت ويژهاى دارد كه در پرتو آن، اطلاعاتى را كه خدا به او عرضه مىدارد، مىفهمد و سپس آنها را در اختيار ديگران قرار مىدهد. خدا به واسطه وحى ارتباطى با بشر برقرار كرده و پيامى به او داده است. اين پيام يا حقايق از سنخ گزارهها است; يعنى مجموعههايى از آموزهها كه به صورت گزارههايى تقرير شدهاند.
واژه كليدى اين ديدگاه، «گزاره» (2) است. گزاره به چه معنايى است؟ و وحى خدا به چه معنايى گزارهاى است؟ در منطق گزاره به جملهاى مىگويند كه صدق و كذب بردار است. مثلا جمله «باران مىبارد» ممكن است راستيا دروغ باشد، ولى در وحى گزارهاى، اين معنا از گزاره مراد نيست. چرا كه ممكن استحقايق وحيانى وقتى در قالب زبان خاصى در مىآيد، جملات آن صدق و كذب بردار نباشند. گزارههاى منطقى ويژگى ديگرى نيز دارند: چند جمله از زبانهاى متفاوت ممكن استبر يك گزاره دلالت داشته باشند. مثلا جملاتى از زبانهاى گوناگون دنيا كه مفيد اين معنا نيستند كه «برف سفيد است» بر يك گزاره دلالت دارند. آن گزاره در قالب هيچ يك از اين زبانها نيست و لباس هيچ يك از آنها را بر تن ندارد. به عبارت ديگر، گزاره به اصطلاح منطقى، الزاما به صورت زبان طبيعى خاصى نيست و به تعبير كلىتر، گزارهها از زبانهاى طبيعى استقلال دارند. زبانهاى طبيعى زبانهايى هستند كه انسانها با آنها تكلم مىكنند. گزارهها مشروط به اين نيستند كه حتما به صورت زبان طبيعى خاصى باشند; هر چند وقتى گزارهها را براى ديگران نقل مىكنيم، معمولا در قالب زبان خاص است.
در ديدگاه گزارهاى، حقايق وحيانى به اين معنا گزارهاند كه زبانهاى طبيعى استقلال دارند. حقايقى را كه خدا يا فرشته وحى بر قلب پيامبر القا مىكند، صورت زبان خاصى ندارد. اين حقايق اطلاعاتى محضاند و پيامبر به آنها لباس زبان خاص را مىپوشاند. حقايق گزارهاى براى ما امور آشنايى هستند. ما وقتى با اشاره مطلبى را به ديگران مىفهمانيم، حقايق را به آنها القا مىكنيم. اين حقايق در قالب زبان طبيعى خاصى نيستند. از اين گذشته، ممكن است از طريق نمادها و يا علائمى، حقايق گزارهاى را به ديگران انتقال دهيم. علائم راهنمايى چنين كاركردى دارند; يعنى گزارههايى را به معناى مذكور به ديگران انتقال مىدهند. راههاى بسيارى غير از موارد فوق، براى القاى حقايق گزارهاى وجود دارد; مثلا، با استفاده از روشهاى فراروانشناختى مىتوان حقايق گزارهاى را به ديگران انتقال داد. تلهپاتى، يكى از اين راهها است.
در وحى گزارهاى، خدا وحى فرستاده است، به اين معنا است كه خدا حقايقى را بر پيامبر (ص) اعلام كرده است. يكى از فلاسفه تحليلى به نام گيلبرت رايل (3) افعال را به دو دسته تقسيم مىكند: افعال حاكى از توفيق و افعال حاكى از كار.
افعال حاكى از توفيق، (4) نشان مىدهد كه فاعل فعل به هدفى خاص دست نيافته است; مثلا وقتى مىگوييم «زيد در مسابقه دو برنده شد» غها «برنده شد» فعلى حاكى از توفيق است و نشان مىدهد كه زيد به هدفى خاص دستيافته است. در مقابل، افعال حاكى از كار (5) نشان مىدهد كه فاعل كارى خاص را انجام مىدهد، يا داده است. اگر در مثال گذشته بگوييم: «زيد ميدان مسابقه را دويد» فعل «دويد» تنها نشان مىدهد كه زيد كار دويدن را انجام داده است، ولى نشان نمىدهد كه او در نيل رسيدن به هدفى، مانند بردن مسابقه، نيز توفيق داشته است. (6)
وحى گزارهاى فعلى حاكى از توفيق است. وقتى مىگوييم «خدا بر پيامبر وحى كرد» به اين معنا است كه: «خداوند گزاره الف را بر پيامبر وحى كرد» و اين فعل بيان مىدارد كه ارتباطى ميان خداوند و پيامبر، به منظور انتقال گزارهاى تحقق يافته است. ممكن است تحقق اين ارتباط به شيوههاى گوناگونى صورت گرفته باشد، ولى به هر حال اين منظور تحقق يافته است. (7)
براى اين كه ببينيم وحى گزارهاى بر چه اركانى تكيه دارد مىتوانيم كار خود را از بررسى گفتوگو و ارتباط زبانى آغاز كنيم. ما وقتى با همنوعان خود ارتباط زبانى برقرار مىكنيم، شش ركن در اين ارتباط در كارند: گويندهاى با مخاطبى خاص ارتباط زبانى برقرار مىكند و در اين ارتباط، پيامى را به او انتقال مىدهد. اولا اين انتقال پيام در بستر و زمينه خاص صورت مىگيرد; ثانيا گوينده و مخاطب، تماس و مواجههاى دارند، مثلا در ميان انسانها، اين ارتباط با ديدن و شنيدن همراه است; ثانيا اين انتقال پيام به كمك نمادهايى صورت مىگيرد. اين نمادها غالبا از زبانى خاصاند. بنابراين ارتباط زبانى شش ركن دارد: گوينده، مخاطب، پيام، مواجهه، زمينه و نمادها.
در وحى گزارهاى سه ركن در كار است كه عبارتند از: فرستنده، گيرنده، پيام.
در وحى گزارهاى فرستنده خدا (و يا فرشته وحى) است. در مقابل، گيرنده وحى پيامبر است. در عمل وحى، پيامبر پيامى را از خداوند دريافت مىكند. دريافت اين پيام در پرتو مواجههاى صورت مىگيرد كه پيامبر با خداوند يا بر فرشته وحى دارد. اين مواجهه، تجربهاى دينى است و چون با دريافت پيامى همراه است، اصطلاحا آن را «تجربه وحيانى» مىناميم. بنابراين، تجربه وحيانى، تجربهاى است كه پيامبر به هنگام دريافت وحى دارد. انتقال پيام مذكور در بستر و زمينه خاصى صورت مىگيرد كه زمينه وحى نام دارد. تجربه وحيانى و زمينه وحى، امورى همراه با وحىاند.
در وحى گزارهاى مخاطبى در كار نيست; زيرا مخاطب در ارتباط زبانى وجود دارد. بنابراين، مخاطب هنگامى پيدا مىشود كه پيامبر وحى را در قالب زبانى خاص درمىآورد، و قبل از اين كه وحى صورت زبانى به خود بگيرد، تنها بالقوه مخاطب دارد. البته پيامبر واسطه است و اين پيام را بايد به ديگران برساند; از اين رو و به بيان دقيقتر، واسطه و گيرنده اصلى، پيام او است.
ميان تجارب وحيانى نبوى و وحى گزارهاى بايد فرق بگذاريم. تجارب وحيانى، تجاربى است كه پيامبر همراه با دريافت وحى دارد. مجموع تجارب دينى پيامبر (ص) در طول زندگانى ايشان، غير از تجارب وحيانى، تجارب نبوىاند. وحى گزارهاى با هر دو تفاوت دارد. تجارب وحيانى خود وحى نيستند، بلكه همراه با وحى تحقق مىيابند. وحى حقايقى است كه به صورت گزاره القا مىشود و همراه با اين القاى حقايق، پيامبر مواجههاى دارد كه تجربه وحيانى است. حقايقى هم كه به صورت گزارهاى وحى مىشود، همان پيام وحى است.
طبق ديدگاه ديگر، وحى گونهاى تجربه دينى است. طرفداران اين ديدگاه با مواجهه پيامبر با خدا تاكيد مىورزند و سرشت وحى را همين مواجهه مىدانند. در اين ديدگاه، وحى به اين معنا نيست كه خدا پيامى را بر پيامبر القا كرده است. بلكه بدين معناست كه پيامبر مواجههاى با خدا داشته است و از اين مواجهه تفسير دارد. آنچه ما به عنوان «پيام وحى» مىشناسيم، در واقع تفسير پيامبر و ترجمان او از تجربهاش است. همچنين، ميان خدا و پيامبر، جملاتى رد و بدل نشده است. خود تجربه، فارغ از زبان است و پيامبر در قالب زبان، تفسير خودش را به ديگران انتقال مىدهد.
در ديدگاه تجربه دينى، وحى را چگونه بايد تصور كرد؟ ديدگاه تجربه دينى، فعل وحى صرفا حاكى از كار است; چرا كه جمله «فعل وحى، حاكى از توفيق است» به اين معنا است كه: «پيامبر خدا را تجربه كرد» يا به نحو دقيقتر، «پيامبر مواجهه وحيانى با خدا داشت». اين گونه جملات صرفا كار پيامبر را نشان مىدهند. اين وحى را وحى تجربه مىناميم. وحى تجربه - يعنى وحى در اين ديدگاه - به سه ركن تكيه ميزند: خدا، پيامبر، تجربه وحيانى. پيامبر با خدا مواجههاى دارد و خدا در تجربه او ظاهر گشته است. وحى در اين برداشت، همين تجربه وحيانى است. گزارههايى كه پيامبر به عنوان پيام وحى به ديگران ارائه مىدهد ترجمه وحيانى او و تفاسيرش از آن هستند; چيزهايى كه مستقيما در تجربه رد و بدل شدهاند.
وحى به دو معنا تجربهاى شخصى است: اولا تنها خود پيامبر و نه كس ديگرى حق دارد تجربهاش را توصيف كند. شخصى و خصوصى بودن، ويژگى تمام تجارب دينى است و به وحى اختصاص ندارد. ثانيا تنها خود پيامبر و نه كسى ديگر، اين تجربه را مىتواند داشته باشد. ديگران نمىتوانند چنين تجربهاى داشته باشند. تجربه وحيانى تجربهاى است كه فقط پيامبر دارد، نه ديگران. اين تجربه در ارتباط خاصى وجود دارد كه خدا با برخى از انسانها داشته است و اين انسانها را ما با عنوان پيامبر مىشناسيم. نادر بودن پديده وحى، به همين معنا است كه تنها پيامبران مىتوانند چنين تجربهاى داشته باشند.
شخصى و خصوصى بودن تجربه وحيانى را بايد هم در ديدگاه گزارهاى و هم در ديدگاه تجربه دينى ملحوظ داشت. وحى را چه مجموعهاى از گزارهها بدانيم و از چه سنخ تجارب دينى بدانيم، به هر دو معنا خصوصىاند. تفاوت دو ديدگاه در اين است كه در ديدگاه گزارهاى وحى به معناى دريافت پيام است. در اين دريافت، وحى با تجارب وحيانى همراه است و در ديدگاه تجربه دينى، وحى خود اين تجارب است، نه دريافت پيام و مجموعهاى از گزارهها. از اين رو، تجارب وحيانى با ديگر تجارب دينى تفاوت اساسى دارند. چرا كه ديگر تجارب خصوصى به معناى دوم نيستند.
ديدگاه گزارهاى، قديمىترين و رايجترين ديدگاه وحى است كه در تاريخ اديان وحيانى در كار بوده است و ريشه در متون دينى دارد. به عبارت ديگر از متون اصلى اديان وحيانى چنين به دست مىآيد كه وحى گونهاى ارتباط انتقال حقايق است كه ميان خدا و پيامبر صورت مىگيرد. متون ديگر براى جنبه انتقال حقايق پاى مىفشارند و حالات روحى و تجارب درونى پيامبران به هنگام انتقال حقايق در آنها چندان نقشى ندارد و اگر هم در آنها سخنى از برخى حالات و تجارب پيامبران رفته است، نه از اين باب بوده است كه انتقال حقايق را در حاشيه ارتباط وحيانى قرار دهند و بر اين تجارب تاكيد بورزند. به عنوان مثال، اگر از حالات حضرت موسى (ع) و خوف او در مقام وحى در برخى از متون دينى سخن رفته است، نه بدين خاطر است كه گزارهاى بودن وحى نفى شود، بلكه اشاره به اين حالات، به خاطر علل ديگرى صورت گرفته است.
ديدگاه تجربه دينى، فقط در دوره مدرن مطرح شده است. البته ديدگاه گزارهاى هم در دوره مدرن طرفداران بسيارى دارد; اما از لحاظ تاريخى، ديدگاه تجربه دينى در دوره متاخر مطرح شده است. از اين گذشته، اين برداشت در دوره مدرن در ميان عالمان الهيات مسيحى، براى نخستين بار مطرح شده است. بنابر عوامل و دلايل خاصى، برخى از عالمان الهيات مسيحى به گرايش خاصى تعلق خاطر داشتند.
در ميان متكلمان مسيحى، بيشتر متكلمانى كه به الهيات ليبرال (9) گرايش داشتند، وحى را گونهاى تجربه دانستند. آنها گفتند وحى را بايد در درون انسان و تجربه دينىاش جستجو كرد. كتاب مقدس و خصوصا عهد جديد در حقيقت، گزارش تجارب دينى دينداران است. نظر رسمى كليسا اين بود كه وحى خدا، گونهاى انتقال حقايق به انسان است. الهيات ليبرال در مقابل، بر اين نظر تاكيد داشت كه وحى انتقال حقايق الهى نيست، بلكه گونهاى تجربه است. آنها گاهى در مقابل كليسا مىگفتند كه خدا خودش را به جاى كلمه در عمل ظاهر مىسازد و يا گاهى مىگفتند مسيحيت مجموعهاى از آموزهها نيست، بلكه شيوهاى از زندگى است. مراد آنها از تعابيرى از اين قبيل، اين بود كه وحى مسيحى سرشت گزارهاى ندارد، بلكه گونهاى تجربه است. (10)
ادامه دارد.
1. Propositional View.
2. Proposition.
3. Gilbert Ryle.
4. Achievement Verbs.
5. Task Verbs.
6. Ryle Gilbert, The concept of Mind, pp. 143-153.
7. Davis Charles, Religion and the maaking of society, pp. 96-97.
8. The Religious Experience View.
9. : Liberal Theology هوردرن ويليام، راهنماى الهيات پروتستان صص 63 - 93.
10. Berkohf Louis, systematic theology, p. 121.